در طلب باران
« 358»
(114) (و من خطبة له ( عليه السلام )) (في الاستسقاء) اللَّهُمَّ قَدِ انْصَاحَتْ جِبَالُنَا وَ اغْبَرَّتْ أَرْضُنَا وَ هَامَتْ
« 359»
دَوَابُّنَا وَ تَحَيَّرَتْ فِي مَرَابِضِهَا وَ عَجَّتْ عَجِيجَ الثَّكَالَى عَلَى أَوْلَادِهَا وَ مَلَّتِ التَّرَدُّدَ فِي مَرَاتِعِهَا وَ الْحَنِينَ إِلَى مَوَارِدِهَا اللَّهُمَّ فَارْحَمْ أَنِينَ الْآنَّةِ وَ حَنِينَ الْحَانَّةِ اللَّهُمَّ فَارْحَمْ حَيْرَتَهَا فِي مَذَاهِبِهَا وَ أَنِينَهَا فِي مَوَالِجِهَا اللَّهُمَّ خَرَجْنَا إِلَيْكَ حِينَ اعْتَكَرَتْ عَلَيْنَا حَدَابِيرُ السِّنِينَ وَ أَخْلَفَتْنَا مَخَايِلُ الْجَوْدِ فَكُنْتَ الرَّجَاءَ لِلْمُبْتَئِسِ وَ الْبَلَاغَ لِلْمُلْتَمِسِ نَدْعُوكَ حِينَ قَنِطَ الْأَنَامُ وَ مُنِعَ الْغَمَامُ وَ هَلَكَ السَّوَامُ أَنْ لَا تُؤَاخِذَنَا بِأَعْمَالِنَا وَ لَا تَأْخُذَنَا بِذُنُوبِنَا وَ انْشُرْ عَلَيْنَا رَحْمَتَكَ بِالسَّحَابِ الْمُنْبَعِقِ وَ الرَّبِيعِ الْمُغْدِقِ وَ النَّبَاتِ الْمُونِقِ سَحّاً وَابِلًا تُحْيِي بِهِ مَا قَدْ مَاتَ وَ تَرُدُّ بِهِ مَا قَدْ فَاتَ اللَّهُمَّ سُقْياً مِنْكَ مُحْيِيَةً مُرْوِيَةً تَامَّةً عَامَّةً طَيِّبَةً مُبَارَكَةً هَنِيئَةً مَرِيئَةً مَرِيعَةً زَاكِياً نَبْتُهَا ثَامِراً فَرْعُهَا نَاضِراً وَرَقُهَا تَنْعَشُ بِهَا الضَّعِيفَ مِنْ عِبَادِكَ وَ تُحْيِي بِهَا الْمَيِّتَ مِنْ بِلَادِكَ اللَّهُمَّ سُقْياً مِنْكَ تُعْشِبُ بِهَا نِجَادُنَا وَ تَجْرِي بِهَا وِهَادُنَا وَ يُخْصِبُ بِهَا جَنَابُنَا وَ تُقْبِلُ بِهَا ثِمَارُنَا وَ تَعِيشُ بِهَا مَوَاشِينَا وَ تَنْدَى بِهَا أَقَاصِينَا وَ
« 360»
تَسْتَعِينُ بِهَا ضَوَاحِينَا مِنْ بَرَكَاتِكَ الْوَاسِعَةِ وَ عَطَايَاكَ الْجَزِيلَةِ عَلَى بَرِيَّتِكَ الْمُرْمِلَةِ وَ وَحْشِكَ الْمُهْمَلَةِ وَ أَنْزِلْ عَلَيْنَا سَمَاءً مُخْضِلَةً مِدْرَاراً هَاطِلَةً يُدَافِعُ الْوَدْقُ مِنْهَا الْوَدْقَ وَ يَحْفِزُ الْقَطْرُ مِنْهَا الْقَطْرَ غَيْرَ خُلَّبٍ بَرْقُهَا وَ لَا جَهَامٍ عَارِضُهَا وَ لَا قَزَعٍ رَبَابُهَا وَ لَا شَفَّانٍ ذِهَابُهَا حَتَّى يُخْصِبَ لِإِمْرَاعِهَا الْمُجْدِبُونَ وَ يَحْيَا بِبَرَكَتِهَا الْمُسْنِتُونَ فَإِنَّكَ تُنْزِلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ مَا قَنَطُوا وَ تَنْشُرُ رَحْمَتَكَ وَ أَنْتَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ. (تفسير ما في هذه الخطبة من الغريب)قوله ( عليه السلام ) انصاحت جبالنا أي تشققت من المحول يقال انصاح الثوب إذا انشق و يقال أيضا انصاح النبت و صاح و صوح إذا جف و يبس و قوله و هامت دوابُّنا أي عطشت و الهُيام العطش و قوله حدابير السنين جمع حِدْبار و هي الناقة التي أنضاها السير فشبه بها السنة التي فشا فيها الجدب قال ذو الرمة حدابير ما تنفك إلا مناخة على الخسف أو ترمي بها بلدا قفرا و قوله و لا قزع ربابها القزع القطع الصغار المتفرقة من
« 361»
السحاب و قوله و لا شَفَّان ذهابها فإن تقديره و لا ذات شَفَّان ذهابها و الشَفَّان الريح الباردة و الذهاب الأمطار اللينة فحذف ذات لعلم السامع به .
ص361
از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است كه هنگام طلب باران فرموده: (1) بار خدايا كوههاى ما شكافته و خشك مانده، و زمينهاى ما گرد آلود شده، و چهار پايان ما بسيار تشنهاند كه در خوابگاهاشان حيران و سرگردان ناله ميكنند مانند ناله مادران در مصيبت فرزندانشان، و از آمد و رفت در چراگاهها و آبخورهاشان و اشتياق به آب خسته و ملول شدند. (2) بار خدايا به ناله ناله كنندگان و اشتياق آرزومندان رحم فرما. (3) بار خدايا بسر گردانى چهارپايان در گذرگاهاشان و ناله آنها در خوابگاهاشان (كه علفى نمى يابند) رحم نما (چون گرسنگى و تشنگى و سختيهاى چهار پايان و همه جانداران نزد خداى تعالى اهميّت دارد از اين جهت امام عليه السّلام به هنگام درخواست باران آنها را وسيله قرار داده است) (4) بار خدايا (از خانههاى خود) به اميد فضل و كرم تو بيرون آمديم هنگاميكه سالهاى قحطى مانند شترهاى نزار بما رو آورد (ضعيف و ناتوان و گرفتار و بيچاره شديم) و ابرهائى كه احتمال باران داشت با ما مخالفت ورزيد (ابرها ظاهر مى شد و بيننده را اميد باران در دل مى انداخت ولى نمى باريد) پس تو اميد اندوهگين هستى، و حاجت درخواست كننده را بر مى آورى، (5) در اين زمان كه مردم (از همه جا) نوميد بوده، و ابرها نباريده چرندگان هلاك گشتهاند، تو را مى خوانيم (و از تو مى طلبيم) ما را به اعمال و كردار (زشت) و گناهانمان نگيرى (6) و رحمتت را بر ما شامل گردانى به ابر پر باران و بهار پر ابر و گياه پر بركت شگفت آور، باران فراوان درشت دانه كه بآن آنچه مرده است (خشك شده) زنده نمائى، و آنچه (نعمت و فراوانى) كه از بين رفته باز گردانى. (7) بار خدايا از تو طلب آب مى كنيم، آب زنده سازنده، سير كننده،
ص362
كامل، فراوان، نيكو، پر بركت، گوارا، گياه آور، كه گياهش نموّ كرده شاخه اش ميوه داده برگش تر و تازه باشد كه بندگان ناتوان خويش را از بدبختى رهائى دهى، و شهرهايت را كه مرده (قحطى ديده) زنده گردانى (نعمت را در آنها فراوان نمائى) (8) بار خدايا آب از تو مى طلبيم كه بسبب آن زمينهاى بلند ما پر گياه گردد، و در زمين هاى نشيب ما (نهرها و جويها) جارى شود، و اطراف و جوانب ما (دهات و شهرها) بفراخ سالى برسند، و ميوههاى ما فراوان گردد، و چهار پايان ما خوش گذرانند، و برسد به مردمان دور از ما، و استفاده كنند (سير آب گردند) مواضعى كه هميشه در آفتاب مى باشند (صحراء و مزارع) از بركات واسعه و كرمهاى بيشمارت بخشش نما بر آفريده شدگان نيازمندت، و بر حيوانات وحشىّ كه (در بيابان) رها كردهاى (و زاد و توشه ندارند) (9) و بفرست بر ما بارانى كه زمين را تر كند (از خشكى برهاند) روان و پى در پى باشد، و بارانى كه باران ديگر را دفع نمايد (دانه آن به تندى دانه ديگر را بشويد و شتاب ببارد) بارانى كه برق آن نبارنده و ابر پهن آن در افق بىفايده و ابرهاى پراكنده اش سفيد و بارانهاى اندك آن با بادهاى سرد نباشد، تا اينكه بجهت فراوانى گياه آن قحطى زدگان فراخى (نعمت بسيار) بينند، و به بركت آن سختى كشيدهها آسايش يابند، زيرا تو باران را وقتى مى فرستى كه خلائق نوميدند، و رحمتت را (بر جهانيان) شامل مى گردانى، و تويى زمامدار و ستوده شده (باحسان. سيّد رضىّ فرمايد:) معنى سخنان شگفت آور در اين خطبه اينست: فرمايش آن حضرت عليه السّلام انصاحت جبالنا يعنى كوه ها بر اثر خشكى از هم شكافته شد، گفته ميشود (عرب مى گويد): انصاح الثّوب چون جامه شكافته گردد، و نيز گفته ميشود: انصاح النّبت و صاح و صوّح چون گياه پژمرده و خشكيده. و فرمايش آن حضرت و هامت دوابّنا يعنى چهار پايان ما تشنه باشند، و هيام بمعنى تشنگى است. و فرمايش آن حضرت حدابير السّنين، حدابير جمع حدبار است
ص363
بمعنى شترى كه راه نوردى لاغرش كرده، پس بآن شتر تشبيه فرموده سالى را كه خشكى و كم آبى در آن پديدار شود، ذو الرّمّة (يكى از شعراى عرب است) گفته: حدابير ما تنفكّ إلّا مناخة على الخسف أو ترمى بها بلدا قفرا يعنى آنها شترهايى هستند لاغر شده از راه نوردى، از هم جدا نمى شوند مگر در خوابگاه گرسنگى يا آنكه آنها را در شهرهاى بى آب و علف ببرند، و فرمايش آن حضرت و لا قزع رّبابها: قزع پاره هاى كوچك ابر پراكنده است، و فرمايش آن حضرت و لا شفّان ذهابها پس تقدير آن (لفظى كه در پنهان است) و لا ذات شفّان ذهابها مى باشد، و شفّان باد سرد است، و ذهاب بمعنى بارانهاى اندك، پس آن حضرت لفظ ذات را (در جمله و لا شفّان ذهابها) ساقط كرده است بجهت علم و اطّلاع شنونده بر آن.